13
3.5K
10 شهریور 1403 12:00
سلام به دوستانی که در حال خوندن سفرنامه ی من هستند و ممنون از لست سکند که این فرصتو در اختیار ما گذاشته که بتونیم تجربیاتمونو باهم دیگه شریک بشیم . بخاطر علاقه ی شدید پدر و مادرم به ژاپن به عنوان مقصدبرای تعطیلات نوروز
سفر من با تور سنگاپور مالزی شروع شد . روز 3 فروردین به کوالالامپور رسیدیم و بعد از ترنسفر زمینی به سنگاپور، روز 5 ام فروردین به کوالالامپور برگشتیم . در سفرنامه سنگاپور (سفر به سنگاپور به تنهایی) می تونید جزییات سفرم رو ببنید .
همیشه شنیدیم بودم سفر آدمی را پخته تر میکنه و این را باید طی سفر لمس کنی. به قول قدیمی ها کسی کفش پاره میکنه با تجربه تر یا کسی که گلیم؟ وقتی که می ری سفر و دنیا رو تجربه و لمس می کنی،
مقدمات سفر مدتی بود از ماندن در خانه خسته و آزرده بودم. برای عوض کردن حال و هوای خود به فکر سفری کوتاه افتادم. پس از مشورت با دوستان قرار شد برای فرار از هیاهوی شهری به مکانی آرام سفر کنیم. با نگاهی به تقویم متوجه
یادمان باشد که زندگی برای زیستن در یک نقطه نیست. هواپیما برای فرود، شروع به کم کردن ارتفاع کرد. موبایلم را در آوردم تا حین عبور از ابرها فیلم بگیرم. پنج دقیقه گذشت اما فقط ابر بود که دیده میشد و همه چیز بسیار رویایی بود.
14 اسفند 1401 آغاز سفر رویایی من بود به شرق خراسان در قالب یک تور ایرانگردی جذاب که در ساعت 4 بعدازظهر با قطار تهران مشهد آغاز شد. 5 دقیقه مانده به حرکت وارد ایستگاه شدم. لیدر به انتظارم ایستاده بود. با عجله به سمت
سفر به جزیره کبودان پارک ملی دریاچه ارومیه شاید کسی فکرش را نمی کرد بره ای که سال ها پیش ، ضعیف و بی جان کنار تکه سنگی رها شده بود ، حالا نماد امید و زندگی در کبودان باشد. اردیبهشت محیط بانان پارک ملی دریاچه
چکیده سفر از میان رودهایی که بجای آب، خون سیاهی دارد که از میان آتش و آهن جاری شده است، در جستجوی دو خواهری خواهم بود که خدایان عیلامی آنها را تبدیل به سنگ کردند. در میان گور دخمه های عهد باستان، با ارواح پالمیریان هم
گاهی آدم در زندگی، حس هایی را تجربه میکند، که پیش از آن هیچ وقت فکر نمیکرده روزی این احساس برایش به وجود بیاید. درست مثل زمانی که در روزهای گرم ابتدایی تیرماه، درگیر انتخابی سخت بین رفتن و نرفتن شدم. باورش برای خودم هم
برای اولین بار در زندگیای که درونگرایی توش حرف اول رو میزد، به من پیشنهاد یه سفر مستقل شد. البته دروغ نگم اولینترین چنین پیشنهادی، برمیگرده به سفر دو روزه شهر قم از طرف مدرسه و اصرار معلم دینی به من برای پیوستن به این
مقدمه: تابستان 1402 بود که از طرف شریک تجاری پدرم آقا سعید پیشنهاد سفر چین برای بازدید از چند تا کارخونه مطرح شد و با موافقت پدر گرامی قرار بر این شد که سه نفری راهی سرزمین اژدها بشیم. چند وقت بعدش آقا سعید پیگیر کارای
روز دوم عید بود که تصمیم به سفر چابهار گرفتیم. بلیط رفت و برگشت رو از هواپیمایی سپهران خریداری کردیم. بلیط رفت ساعت ۷ صبح 4 فروردین 1403 به قیمت ۱۷۰۰ که تقریبا بدون تاخیر حرکت کرد. بوئینگ ۷۳۷ بود و خیلی راحت.ساعت حدود ۱۰
درود بر عاشقان سفر فروردین 1403 وقت سفر به بلوچستان بود. دیاری که 7 سال پیش با جمعی از دوستای خوبم، رفته بودم. چابهار از نگاه من آخرین نقطه ایرانه. جایی که از همه لحاظ محرومه و نیاز های اولیه چالش های بزرگیه. مشکل سوخت ،امکانات
باسلام خدمت همراهان لست سکند سفرنامه ای تهیه کردم برای آن دسته از افرادی که قصد دارند برای اخذ ویزای کشور کانادا سفری به استانبول داشته باشن البته مشاهداتم رو از سفر کوتاهم به استانبول در ادامه اوردم که اگه مایل باشید میتونید مطالعه بفرمائید.این سفرنامه
خوب فکر کنم دیگه این دفعه نوبت من باشه سفرنامه بنویسم . با توجه به اینکه در هر سفر با خوندن سفرنامه ها، سفری خوب رو تونستم پلن کنم وبا روالهای سفر مثل جاهای دیدنی ، وسایل حمل ونقل ، سوغاتی ها و حتی هزینه
داستان سفر من و همسرم به دبی از اینستاگرام شروع شد. مرداد بود و همه در حال و هوای سفر بودند که من استوری های دختر خاله ام از سفرش به دبی را دیدم. خیلی برام عجیب بود که کسی در این فصل به دبی
سلام خدمت همه لست سکندی های عزیزم، اگه بخوام خیلی صادقانه بگم که هدف از نوشتن این سفرنامه چیه، قطعا اصلی ترینش اینه یاد و خاطره این نوروز تو ذهن خودم و همه همسفری ها بمونه و دلیل بعدیش اینه که بتونیم خاطرات و تجارب
سفر مرا به زمینهای استوایی برد. و زیر سایه آن «بانیان» سبز تنومند چه خوب یادم هست عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد: وسیع باش، و تنها، و سر به زیر، و سخت. سهراب سپهری نزدیک به عید همیشه این سوال را می پرسیم که کجا برویم؟ سفر نوروز برای
« هرچند خسته میروی زینجا، سفربخیر رو سوی قبلههای تماشا، سفربخیر » (جواد شیری) به نام آفریننده سفر سال 1401 با همه لحظات تلخ و شیرین به نفسهای آخرش در اسفندماه نزدیک شده و بعد از چندماه
سفر که هواییات کند، فرقی نمیکند کجا باشی؛ در راه، در صف، در قطار مترو یا پشت میزت در شرکت. سفر که هواییات کند، فرقی نمیکند چندمین فصل سال است. و من درست در اول مهر سال صفرودو، ساعت یازده صبح، پشت میز کارم در شرکت، هوایی